نمایشگاه انفرادی نقاشی
هنرمند: حسام صفایی فرد
باید می گذشتم. از امروز، از اکنون
از اکنونی که وجودم و بودنم را تعریف می کند، و روز هایی که می آیند و رفته اند، شاخه هایی که از من روییده و باد روزگاری که بر من می وزد.
منی که تاریخ از می سازد و تاریخِ منی که تعریف تنهایی است و تنهاییِ منی که ذات این تاریخ است.
2885 روز بازه ای از تاریخ من است که من 836 روز آن را ندیده ام و در 2049 روز از آن، با چشم گشودن در عالم ماده، نوبابه گی ام را زیسته ام.
روز هایی که هر روز امروزی تازه بود و دیروزی برای روزهای بعد
روز هایی که بعد از گذشت آن روز ها، با پلاکارد صلح، درگذشت
صلح ؟؟!
صلحی که دیگر صلح نبود ... صلحی که دیگر تجربه ی امنیتش بلالی شیردانه است که در قفس نصیبت میشود – تا استوار پاسدار خانه برگ امان در کفت نهد و قوطی مسکن ها را در جیب روپوش ات : یکی صبح یکی شب با عشق
عشق امنیت صلح ... انتظار و انتظار و انتظار ... انتظار تجربه، تجربه امروز، تجربه دیروز، تجربه فردا و تکرار و تکرار و تکرار
دست و پازدن در اعماق تاریخی که پناهگاهی جز بستر سنگین و زمخت و تاریکای بلعنده ی خودش نیست
(حسام صفایی فرد)
Skills
- نقاشی